ساختن سندهای جعلی و رواج اطلاعات اشتباه، نه تنها کمکی به حس میهن پرستی نمی کند که اتفاقا برعکس،اعتمادش به اصل تاریخ را هم از دست می دهد.ما اینجا پنج نمونه را که در فضای اینترنتی بیشتر شایع است. انتخاب کرده ایم.
همشهری جوان: معمولا کشورها و اقوامی که تاریخ کم و هویت تازه ای دارند، برای خودشان تاریخ و پیشینه فرهنگی می سازند و دست به جعل سند یا مصادره مفاخر دیگران به نفع خودشان می زنند.اما عجیب اینکه در سال های اخیر، برخی دوستداران ایران باستان هم دارند همین روش را ادامه می دهند. کاری که شبیه به آن جوکی است که طرف می گفت توی شهرشان میراث باستانی ندارند اما مهندس ها مشغول کارند و به زودی چند نمونه از آن را می سازند. تاریخ باستانی ما موجود و مستند است و بیشتر نیاز به «شناختن» دارد. نه «ساختن».
ساختن سندهای جعلی و رواج اطلاعات اشتباه، نه تنها کمکی به حس میهن پرستی نمی کند که اتفاقا برعکس، وقتی مخاطب متوجه دروغ بودن اطلاعات می شود، اعتمادش به اصل تاریخ را هم از دست می دهد. از این قبیل کارهای به ظاهر خیرخواهانه اما با تاثیر سوء فراوان است. ما اینجا پنج نمونه را که در فضای اینترنتی بیشتر شایع است. انتخاب کرده ایم. خودتان بگردید، نمونه های دیگرش را هم خواهید دید.
دروغ اول
جملات ساختگی برای کوروش
احتمالا شما هم جملات زیر را در فضاهای اینترنتی یا پیامکی دیده یا خوانده اید:
*دستانی که کمک می کنند پاک ترند از دستانی که رو به آسمان دعا می کنند (کوروش کبیر)
*فرمان دادم بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خاک بسپارند تا اجزاء بدنم ذرات خاک ایران را تشکیل دهد. (کوروش)
باز در تمام منابع دست اول چنین جملاتی دیده نمی شود. عجیب تر اینکه در میان کلمات قصار که بگردیم، جملاتی شبیه به اینها پیدا می کنیم که مال آدم های دیگری هستند. مثلا رابرت گرین اینرسول (1899-1833) وکیل و خطیب آمریکایی جمله ای دارد بسیار شبیه به جمله اول (The hands that help are holier than the lips that pray) جمله دوم هم احتمالا برداشتی از وصیت برتراند راسل، فیلسوف معروف باشد که وقتی در 1970 در 98 سالگی جان داد، وصیت کرد خاکسترش را در کوه های ولز پخش کنند. عبارت ویکیپدیای انگلیسی در این باره را بخوانید:
Ruseell died of influenza on 2 February 1970 at his home, Plas Penrhyn, in Merionethshire, Wales His body was cremated in Colwyn Bay on 5 February 1970. In accordance With his will there was no religious ceremony; his ashes were scattered over the Welsh mountains Later year
دروغ دوم
روز جهانی کوروش
پنج سال پیش در وبلاگ ها و سایت های ایرانی موجی به راه افتاد که سازمان ملل متحد روز 29 اکتبر / 7 آبان را «روز جهانی کوروش» با «روز جهانی حقوق بشر کوروش» یا چیزی شبیه به این نامگذاری کرده است. این تاریخ از محاسبه ای می آمد که در سایت ویکیپدیا برای ورود کوروش به شهر بابل انجام داده و تاریخ این رویداد را 29 اکتبر 539 ق.م دانسته است. این تاریخ البته مبنای دقیقی ندارد و باتوتجه به منابع موجود تعیینش ممکن نیست (استاد احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی»اش تاریخی دقیق وقایع بسیاری را محاسبه کرده، ولی برای این مناسبت تاریخی نیاورده.)
اما جز مساله تاریخ، یک نکته دیگر هم بود: اینکه اصلا سازمان ملل چنین تصمیمی نگرفته بود و در هیچ یک از اسناد و تقویم های رسمی سازمان از چنین مناسبتی نامی نبود. تنها نسبتی که کوروش با سازمان ملل دارد، این است که یک کپی از منشور کوروش در ساختمان سازمان ملل متحد در نیویورک هست. این منشور در فضای بین تالار اصلی شورای امنیت و تالار قیمومت جا دارد؛ جایی که نمونه هایی از آثار فرهنگی کشورهای دیگر هم نگهداری می شود. همان موقع معلوم شد که خبر این نامگذاری جعلی است، اما هنوز هم برخی وبلاگ ها، روز 7 آبان را به نام کوروش به هم تبریک می گویند!
دروغ سوم
وصیتنامه کوروش
از کوروش هخامنشی، فقط دو متن به جا مانده که آنها هم به قطع و یقین، نوشته خودش نیست و در بهترین حالت او دیکته کرده و دیگران نوشته اند. اولی که معروفتر هم هست، منشوری است که بعد از فتح بابل نوشته شده. به جز این، هیچ متن دیگری به خود کوروش منسوب نیست؛ ازجمله سه متن متفاوتی که به نام وصیتنامه کوروش می شود توی اینترنت پیدا کرد. معمولاهیچ کس نیازی ندیده تا در کنار این متن ها توضیح بدهد. اصل این متنها در اصل به چه زبانی و در کجا نوشته شده؟ الان در کجا نگاهداری می شود؟ توسط چه کسی به فارسی برگردانده شده؟ قسمت های ازبین رفته یا آسیب دیده متن کدام ها بوده اند؟ سرترجمه کدام واژه ها اختلاف نظر وجود دارد؟ چرا هیچ کدام از دانشمندان ایران شناس چنین متنی را گزارش نکرده اند؟ و اصلا چرا وصیتنامه یک نفر، سه متن کاملا متفاوت دارد؟
یک روایت از وصیت نامه کوروش با این عبارت شروع می شود: «ای پروردگار بزرگ، خداوند نیاکان من، ای آفتاب و ای خدایان، این قربانی ها را از من بپذیرید و سپاس ونیایش مرا نیز...» (معلوم نیست بالاخره کوروش یکتاپرست بود؟ خورشید را می پرستید؟ یا چند خدا را؟) با ذکر اینکه کشورش در آسیا سربلند کرده ادامه پیدا می کند (واژه «آسیا» اصطلاحی است که فقط یونانی ها به کار می بردند) توصیه هایی به کمبوجیه دارد، این نصیحت که انسان فقط تن خاکی نیست و در نتیجه «ای فرزندان، پس از خدا بترسید و هرگز در پندار و گفتار و رفتار به راه گناه نروید» و با این جمله تمام می شود که: «اگر بخواهید دشمنان خود را خوار کنید، با دوستان خویش خوبی کنید.»
نسخه دوم وصیت، خلاصه همان متن اول است، بدون اشاره به خدا یا خدایان نسخه سوم هم با این عبارت شروع می شود: «اینک که من از دنیا می روم، بیست و پنج کشور جزو امپراتوری ایران است و در تمامی این کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان در آن کشورها دارای احترام هستند...» (متن از همین اول خنده دار است. در زمان کوروش که هیچ، حتی در زمان داریوش که امپراتوری را به فرم کاملش رساند، پول های متفاوت در امپراتوری رایج بود.) بعد با توصیه هایی درباره رعایت حال رعیت و بی وفایی دنیا ادامه پیدا می کند و به خواست او برای حفر کانال سوئز می رسد (از همین جا معلوم می شود که حتی همین متن تقلبی برای داریوش بوده، نه کوروش!) و با این جمله ختم می شود: «اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس می کنم مرگم نزدیک شده است.» (یادآور آن شعر معروف مولانا: «رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن...»)
دروغ چهارم
ترجمه جعلی از منشور حقوق بشر کوروش
در 130 سالی که از کشف استوانه گلی کوروش در فتح بابل گذشته است، دانشمندان مختلفی متن میخی آن را ترجمه کرده اند با جستجو در اینترنت می توانید نمونه این فعالیت های علمی را پیدا بکنید، اما همین جست و جوی اینترنتی نکات دیگری را هم نشان می دهد. ازجمله یک نوشته ساختگی که برخی وبلاگ ها آن را به نام منشور کوروش جا زده اند. این متن با عبارت «اینک که به یاری مزدا تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای جهان اربعه را به سر گذاشته ام...» شروع می شود و با متنی کاملا متفاوت از منشور کوروش ادامه پیدا می کند.
به گفته یکی از باستان شناس ها، همین عبارت «به یاری مزدا» در اول متن، نشان می دهد که متن جعلی است. چون کوروش در منشور حقوق بشرش، اسم خدایان مردم بابل یعنی «مردوک» و «نبو» را هم می آورد و از آنها با احترام حرف می زند. اما توی این متن جدید، ما کوروشی داریم که در فکر تحمیل خدای خودش به ملل دیگر است.
بعضی وبلاگ ها برای مستند نشان دادن نوشته شان، آن را «برگرفته از کتاب سرزمین جاوید، اثر موله و فلد» اعلام کرده اند. کتاب «سرزمین جاوید» نوشته مشترک رومن گریشمن، ارنست امیل هرتسفلد (نه «فلد»)، ماژیران موله است و توسط ذبیح الله منصوری ترجمه شده. اصلا چنین متنی هم ندارد!
دروغ پنجم
وصیت نامه داریوش
برای داریوش کبیر هم مثل کوروش وصیت نامه هایی ساخته شده که متن هیچ کدامش در بین کتیبه های خود او یا منابع کهن نیست معمولا متن این وصیت نامه ها با گلچینی از کتبیه های متعدد داریوش همراه است، ولی برای یک نمونه اش (همان که در بالا دیدید همزمان به کوروش هم منتسب است) همین میزان زحمت هم کشیده نشده و متنی کاملا امروزی برای یک پادشاه 25 قرن قبل تدارک دیده شده!