پسرم!
** سفارشت مىکنم از خدا پروا کن و پیوسته به فرمان او باش
** و با پیاپى به خاطر آوردنش، دلت را آباد کن
** به ریسمان او بیاویز.
** کدام رشته، محکمتر از رشته بین تو و خداست؟
- اگر، اگر آن را بگیرى!-
** دلت را زنده نگهدار؛ با یادآورى،
** هوایش را بمیران؛ با پارسایى،
** توانایش کن؛ با باور،
** روشنایىاش ده؛ با اندیشه،
** حقیرش کن؛ با فکر مرگ،
** وادارش کن اقرار کند دنیا رفتنى است؛
** وادارش کن با چشم باز، ناگوارىهاى دنیا را ببیند؛
** وادارش کن واهمه کند از هیبت روزگار؛ از تغییر حال و احوال؛ از روزها و شبهاى تلخى که شاید در راه باشند.
** داستان رفتگان را برایش بگو!
** بگو بر سر آنها که پیش از او بودند، چه آمده!
** دیار و یادگار رفتگان را نشان او بده!
** «ببین چهها کردند؟
** از کجا کوچ کردند؟ بعد کجا فرود آمدند و ماندنى شدند؟
** از کنار رفیقان، به دیار ناآشنایى رفتند
** و همین امروز و فرداست که تو هم از آنها شوى» .
(ترجمه بخشی از نامه سى و یکم نهج البلاغه)