فرزندم !
21 مردمى که پى دنیایند، سگهاى عوعوزن و درندگان شکارىاند؛
22 به هم چنگ و دندان نشان مىدهند؛
23 زورمندهاشان، بىزورها را مىخورند
24 بزرگهاشان، کوچکترها را تحت سلطه مىگیرند.
25 بعضىهاشان، چهارپاى رام و زانوبند دارند؛
26 بعضىها رها شده
27 و زانوبندهاشان را گم کردهاند
28 و به تاخت، سَمْتِ بیراهه مىروند.
29 در شنزارى بىگیاه و علف (و پر از) رنج وآفت مىچرند؛
30 بى چوپانى که مواظبشان باشد،
31 و بى گلهبانى که آنها را (در مرتعى سالم) بچراند.
32 دنیا آنها را برد به راهى تاریک
33 چشمهایشان را هم گرفت؛ تا علائم و نشانههاى راه روشن را نبینند.
34 آنان در سرگردانىهاى دنیا گم شدند؛
35 در نعمتهایش فرو رفتند
36 و دنیا شد خدایشان.
37 بعد، دنیا با آنها بازى کرد
آنها هم با دنیا بازى کردند
38 و هرچه فراسوى آن بود، از یاد بردند.
39 اگر صبر کنى، تاریکى کنار مىرود.
40 کجاوههاى سفر، رسیده و آماده، ایستادهاند.
41 هر که تند و سریع رود، به کاروان مىرسد.
بخشی از نامه سی و یکم نهج البلاغه