داستان زلیخا در قرآن مجید با عصر اینترنت و ماهواره چگونه تطبیق می‌شود و چه پیامی دارد؟

پاسخ:

باید به عرض رساند، یکی از آسیب‌های بزرگی که حضرت یوسف ـ علیه السّلام ـ را تهدید می‌کرد و «جان و شخصیت» او را با خطر جدّی مواجه می‌ساخت، «آتشفشان شهوت» بوده است که از خارج او را تهدید می‌کرد. در مورد اوج این داستان قرآن مجید می‌فرماید:

«و زنی که یوسف در خانة او بود از یوسف از طریق ملایمت، تمنّای کام‌گیری کرد و درها را (برای انجام مقصودش) محکم بست، و گفت: «بیا که برای تو آماده‌ام». یوسف گفت: «پناه به خدا که او پروردگار من است و مقام مرا گرامی داشته است، قطعا ستمگران رستگار نمی‌شوند».(1) مولوی در مورد آتش شهوت می‌گوید:
نار بیرون به آبی بفشرد
نار شهوت تام دوزخ می‌برد
نار شهوت می‌نیارامد به آب
زآنک دارد طبع دوزخ در عذاب
نارِ شهوت را چه چاره نور دین
نُورُکُمْ اِطفاءُ نار الکافرین(2)
به هر حال، داستان پرماجرای یوسف با برادران، که از افکندن او در قعر چاه شروع شد، فصل جدیدی در زندگی این کودک خردسال پدید آورد. به این ترتیب که یوسف را سرانجام به مصر آوردند، و در معرض فروش گذاردند و طبق معمول چون تحفة نفیسی بود، نصیب «عزیز مصر» گردید و از این طریق مقام وزارت یا نخست وزیری فرعون را دارا گردید، چرا که آن‌ها بودند که می‌توانستند قیمت بیشتری، برای این غلام ممتاز از تمام جهات بپردازند.(3)
قرآن کریم می‌گوید: «کسی که یوسف را در مصر خرید، به همسرش سفارش او را کرد، و گفت: «مقام این غلام را گرامی‌دار و به چشم بردگان به او نگاه نکن، چرا که ما امیدواریم بهرة فراوانی از این کودک در آینده ببریم و یا او را به عنوان فرزند برای خود انتخاب کنیم. . .»،(4) از این‌جا به بعد است که عشق سوزان همسر عزیز مصر به عنوان یک آسیب بزرگ این جوان قرآنی را تهدید می‌کند. چون یوسف با آن چهرة زیبا و ملکوتی‌اش نه تنها عزیز مصر را مجذوب کرد، بلکه قلب همسر عزیز را به سرعت به تسخیر خود در آورد،(5) امور دیگری نیز دست به دست هم داد و به عشق آتشین همسر عزیز، دامن زد. 1. نداشتن فرزند از یک‌سو. 2. غوطه‌ور بودن در یک زندگی پرتجمّل اشرافی از سوی دیگر. 3. و نداشتن هیچ‌گونه گرفتاری در زندگی داخلی آن‌چنان که معمولِ اشراف است از سوی سوم. 4. و بی‌بند و باری شدید حاکم بر دربار مصر، این زن را که از ایمان و تقوا نیز بهره‌ای نداشت، در امواج وسوسه‌های شیطانی فرو برد، آن‌چنان که سرانجام تصمیم گرفت دل خویش را با یوسف در میان بگذارد و از او تقاضای کام‌جویی کند».(6) خطر آن قدر جدّی بوده است که علامه طباطبایی در این داستان می‌فرمایند:
«دقت کامل پیرامون این داستان و دقت نظر در اسباب و جهات و شرایطی که گردا‌گرد این داستان را فرا گرفته است، و هر یک در آن تأثیر و دخالت داشته، این معنا را به دست می‌دهد که نجات یوسف از چنگ همسر عزیز مصر جز به طور خارق العاده صورت نگرفته، به گونه‌ای که شباهتش به رؤیا بیشتر بوده تا به یک واقعه خارجی. زیرا یوسف:
1. در آن روز مردی در عنفوان جوانی و غرور بوده.
2. از سوی دیگر جوانی زیبا و در زیبایی بدیع بوده.
3. از سوی دیگر یوسف ـ علیه السّلام ـ در دربار عزیز، غرق در ناز و نعمت(7) بود و . . .
قرآن مجید در ادامه داستان می‌فرمایند: «همانا (هسمر عزیز مصرـ زلیخا) قصد او (یوسف) را کرد و او نیز اگر برهان پروردگارش را نمی‌دید (بر اساس عزیزه)، قصد او را می کرد این گونه (ما او را با برهان کمک کردیم) تا بدی و فحشاء را از او دور کنیم، چرا که او از بندگان برگزیدة ماست».(8) خلاصه: اگر زلیخا قصد او را کرد و هر دو به سوی در سبقت گرفتند. آن زن پیراهن یوسف را از پشت درید. ناگهان شوهرش را نزد در یافتند. زن با چهره حق به جانبی گفت: «کیفر کسی که به همسر تو قصد بد داشته جز زندان و یا شکنجة دردناک است؟(9) او خواست از عواطف و احساسات شوهر استمداد بگیرد. ولی یوسف ـ علیه السّلام ـ در صدد دفاع برآمد و گفت: «او خواست از من کام گیرد . . . پای داوری به میان آمد. گفتند اگر پیراهن یوسف از پشت پاره شده باشد پس زن دروغ گفته و یوسف از راست‌گویان است.(10) خلاصه پیراهن یوسف در این داستان نقش آفرین می‌شود. پاره‌گی پیراهن یوسف از پشت، دلیل بی‌گناهی او و کشف جرم همسر عزیز گردید. و در جای دیگر. پاره نشدن پیراهن موجب کشف جرم برادران گردید . . . و در پایان داستان پیراهن وسیلة بینا شدن چشم پدرش.(11) وقتی عزیز مصر دید که پیراهن حضرت یوسف از پشت پاره شده است، حقیقت را دریافت و به «کَیدِ عظیم» زنان پی‌برد. عزیز مصر از یوسف می‌خواهد که از این مسئله صرف نظر کند و آن را بازگو نکند . . .(12) به عللی مسئله مشکوک و یا فاش می‌شود. زنان در شهر زبان به ملامت گشوده و گفتند: همسر عزیز مصر با غلامش مراوده داشته و از او کام خواسته است.
زلیخا در جریان شایعه قرار می‌گیرد و در یک صحنه سازی دیگر، می‌خواهد خودش را ‌حق به جانب جلوه دهد و پای دیگران را هم وارد صحنه سازد. لذا یک جسله و محفل پذیرایی را ترتیب می‌دهد، عدّه‌ای از زنان در سطح شهر را دعوت می‌کند. پذیرایی مفصلی را تدارک می‌بیند، همین‌که زنان با چاقویی، در حال پوست کندن میوه بودند، به یوسف گفت: بر زنان وارد شو، هیمن‌که زنان او را دیدند به جای میوه، دست‌های خود را عمیقاً بریدند و گفتند: «این بشر نیست، فرشته‌ای بزرگوار است». زلیخا از فرصت استفاده کرده است و به زنان که دست خود را بریدند گفت: «این همان کسی است که مرا درباره او ملامت می‌کردید».(13) در چُنین حالتی است که یوسف ـ علیه السّلام ـ زندان را شیرین و دوست داشتنی می‌بیند و می‌گوید: «پرورگارا زندان برای من از آن‌چه مرا به آن سوی می‌خواستند محبوب‌تر است».(14)
برای پرهیز از طولانی شدن پاسخ، از بیان تمامی چهره های این داستان صرف نظر شود ولی باید گفت: «قرآن کتاب جهانی و جاودانی است و همانند خورشید و ماه در جریان است و دارای «جری» یعنی تطبیق کلی به مصداق بارز است».(15)
خلاصه قصه ی همسر عزیز مصر« زلیخا» و یوسف که تحت عنوان احسن القصص(16)، در قرآن مجید آمده است برای انسان‌های عصر ماهواره و اینترنت پیام‌های مهمّی دارد و آن این‌که نه داستان یوسف پایان پذیرفته است و نه قصد زلیخا فروکش کرده است. اگر امروز نوجوانان و جوانان قرآنی داریم که فراوان هم داریم. زلیخاها هم امروز فراوان‌اند و با تمام جهد وجِدّ در صدد هستند دامن پاک یوسف‌های زمان را آلوده کنند. دیگر زلیخا برای فریب دوست‌داران یوسف، که او را الگوی خود قرار دادند به کاخ در بسته و به یک جلسه دعوتی ساده اکتفاء نمی‌کند. در عصر جاهلیّت جدید، زلیخا از طریق فلیم‌های ماهواره‌ای، اینترنت، رایانه‌، تلویزیون، رادیو، مطبوعات، اسباب بازی و عروسک‌ها و . . . وارد میدان می‌شود و تا از طریق آتش‌فشان شهوت، جوانان را در کام آن فرو نهد. دیگر زلیخا در آگهی‌های تلویزیونی غرب، هم بازیچه می‌شود و هم می‌خواهد جوانان قرآنی را به بازیچه بگیرد. این پس از زلیخاها برای اهداف چند منظوره استفاده می‌کنند و از طریق او می‌خواهند در دهکدة جهانی، باورهای مردم به‌ویژه جوانان را بشکنند و به دنبال آن بر گرده آن‌ها سوار شوند.
بالاخره در چنین عصری و در یک چنین فضائی، وظیفة دین‌داران، دولت مردان، متولیان و مسؤولین امور فرهنگی، روحانیون، جوانان چه می‌باشد و چه کسانی و چگونه باید از جوانان قرآنی و پیروان و دوست داران یوسف پاسداری کرد؟!
تنها راه نجات، این است که فضای حاکم به جامعه «خدا محور» گردد. برای دست یافتن به چنین فضای معنوی، به سرمایه گذاری کلان در زمینه‌های فرهنگی و تربیتی و . . . نیازمندیم. از جمله چیزهایی که برای زمینه‌سازی و فضا سازی معنوی کمک می‌کنند عبارتند از: 1. شناخت عمیق و رسیدن به باورهای ناب دینی. 2. محور قرار دادن قرآن در زندگی 3. توکّل و توسل. 4. دعا و نیایش و عبادت. همه این‌ها می‌تواند کمک کند تا انسان از خطر و آسیب بزرگ آتش‌فشان شهوت رهایی یابد.
 
                           
 
پاورقی:
 
1. یوسف: 23.
2. مثنوی معنوی، دفتر، ابیات 3698 ـ 3700.
3. تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1374، چاپ پانزدهم، ج9، ص357.
4. یوسف: 21 و 22.
5. تفسیر نمونه، همان، ص366.
6. تفسیر نمونه، همان،ص366.
7. تفسیر المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج11، ص169.
8. یوسف: 24.
9. مضمون آیه 25 از سوره یوسف.
10. مضمون آیه 26 و 27 سوره یوسف.
11. تفسیر نور، قم، مؤسسه در راه حق، 1387، ج6، ص 49.
12. مضمون آیه 28 و 29 از سوره یوسف.
13. مضمون آیه‌های 31 و 32.
14. یوسف: 33.
15. مراجعه شود به تفسیر المیزان،ص66.
16. یوسف: 3.